برای من همین خوبه!!
توىِ "زندگـيت"
جــزءِ اون دسته از افـــرادى باش که :
اگه يکي از پُشت چشماتو گرفت ، فقط يه نفر توذهـــنت بياد ،
نه چند نفر...
وسط دعوا یه جمله هســت كه ميتونه داستان رو عوض كنه... !!
♥ حرف نزن بیابغلم ♥
بابا که شدم
به دخترم پول تو جيبي نميدم، تا يواش از پشت سرم بياد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابايي بهم پول ميدي ؟
داريم با بچه ها ميريم بيرون ...
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،
بگم برو از جيبم وردار بابايي
به خاطر دخترم هم که شده ، يه روزي بابا ميشم
سنگ است که صبوری میداند
برای آمدنت تو بگو سنگ باید شوم،که صبور باشم
یا صبر از دست بدهم تا سنگ نشوم...
چشمهایش سگ داشت ،
اخلاقش هم سگی بود ؛
هار هم که میشد دوست و دشمن نمیشناخت
ولی ای کاش وفایش هم
مانند سگ بود !
بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد
ناله هایت بوی عشق و بوی باران میدهد
دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا
دست هایت دردهایم را تسلا میدهد
وقت رفتن لحظه ای برگرد و قبرم را ببین
این نگاه آخرت امید ماندن میدهد
نیست از من قدرتی بوسیدن چشمان تو
زخمهای مرده ام را دیدنت جان میدهد …
فدات شــــــــــــــــــــــــم